مقدمه
به گفته کريس ويليامز در کتاب مارکسيسم و محيط زيست: “تصور گسترده ای در ميان مدافعان محيط زيست وجود دارد که مارکسيسم، به عنوان يک ايدئولوژی که برتوليد تاکيد دارد، حرف کمی برای گفتن، و نگرانی اندکی در مورد سرنوشت محيط زيست دارد. استناد اين برداشت رايج عمدتأ برتخطی های بي رحمانه و شيطانی اتحاد شوروی سابق، بلوک شرق و چين، نسبت به حفاظت از محيط زيست است. در حالی که مارکس و انگلس ديدگاه جامع تری نسبت به جايگاه انسان محيط زيست داشتند”.
وضعيت فاجعه بار محيط زيست و توليد گرائي لجام گسيخته در اتحاد شوروی، براي برخي از صاحب نظران به عنوان سند محکمی است در نشان دادن بی توجهی مارکس به بحران محيط زيست و بی اعتباری آن. آن ها دوره استالين و بعد از آن را مبنا قرار می دهند و بز اقدامات دولت برآمده از انقلاب اکتبر، حمايت لنين از محيط زيست و ديدگا های نيکلای بوخارين چشم می پوشند. مقايسه اين دو دوره و بررسی نظرات بوخارين نشان می دهد تا چه اندازه مسئله حفظ محيط زيست مورد توجه در دوره لنين بود.
لنين حامی محيط زيست
دولت برآمده از انقلاب اکتبر، بلافاصله بعد از کسب قدرت، اقدامات در مورد مسائل زیستمحیطی را آغاز کرد. دو روز بعد از قدرت گرفتن بلشويک ها، تمام جنگلها، معادن و آب بر اساس مصوبه “درباره زمین” ملی اعلام شد. شش ماه بعد از آن (در ماه مه ۱۹۱۸) حکم دیگری با عنوان “دربارهی جنگل” مبنی بر کنترل مرکزی بر جنگل ها و محافظت از آن صادر شد. طبق آن حکم، جنگلها به دو دسته تقسیم شدند. يک بخش از جنگل ها تحت محافظت قرار گرفت. حفاظت از جنگل ها مسئله مهمی بود. چرا که بسیاری از جنگلها در دوره تزاریسم از بین رفته بودند. هم چنین، برای شکار مقررات وضع گرديد و شکار در فصول خاصی مجاز اعلام شد.
این تصمیمها در زمان بسیار آشفتهای گرفته شد. دولت بلشویکی در زمان آشفته جنگ داخلی و کمونیسم جنگی، از دانشمندان از جمله کسانی که روی مسائل زیستمحیطی کار می کردند، حمایت کرد. دانشمندان با اتکا به این حمایت، حوزه فعالیتهای زیستمحیطی خود را گسترش دادند. لنين برای دانشمندی به نام ولادمیر ورنادسکی، که در ماترياليسم و امپيروکريتيسيم از او به نيکی ياد می کند، حرمت فراوانی قائل بود. در سال ۱۹۲۰ در اورال جنوبی، لنین به درخواست مصرانه ورنادسکی و فرسمان کانی شناس، اولین منطقه حفاظتشده طبيعی را در اتحاد شوروی تاسيس کرد، نخستين منطقه حفاظت که منحصرأ مطالعه علمی طبيعت را هدف خود قرار داده بود. تا سال ۱۹۲۴، چهار منطقه حفاظتشده (زاپوودنیک) وجود داشت. مؤسسات تحقیقاتی بسیاری تأسیس شدند، دانشمندان روسی بهعنوان بومشناسان برجسته شناخته شدند و دورههای بومشناسی در دانشگاه مسکو آغاز شد. ولادمیر ودنادسکیِ با خلقِ مفهومِ «بيوسفر” یعنی حالت جدیدی از زیستسپهر، که در آن انسانها بر پایهی شناخت و پیوند آنها با طبیعت، نقش مهمی در تغییر دارند، شهرت جهانی پیدا کرد.
نظر ورنادسکی در سال ۱۹۲۶ مورد توجه بوخارین قرار گرفت. او آن را بیانگر ماتریالیسم عملی مارکس دانست. اما نه در محدوده توضیح مکانیکی برتری انسان بر طبیعت، بلکه رابطه ِ پیچیده و متقابل انسان با طبیعت، و تکامل همزمان و همزیست شرایط طبیعی و جامعه.
انقلاب اکتبر موجب شکوفاییِ سازمانهای زیستمحیطی گرديد. “اداره مرکزی مطالعات روایتهای محلی” ۷۰ هزار عضو در۲۲۷۰ شعبه داشت؛ همانگونه که “جمعیت روسی برای حفاظت از طبیعت” نیز مهم بود. دانشمندان و کنشگران، مجلاتی مانند مشکلات زیستبومی و زیست جامعهشناسی را منتشر کردند. آنها هم چنین در مناطق روستایی نشست برگزار کردند و گروههایی را با هدفِ بالابردن اشتیاق به علم، سازمان دادند. رهبران بلشویک، از جمله نادژدا کروپسکایا، درباره نحوه بهبود محیط زیست در شهرهای بزرگ و کوچک بحث کردند که در نتیجهی آن مدلِ “شهر سبز” با پارکها و مناطق سبز بیشتر، ارائه شد.
در سال ۱۹۱۹یک کشاورز جوان به نام نیکولای پودایپولسکی از دهانه رودخانه ولگا به سمت شمال سفر کرد، جایی که به دلیل شکار، بسیاری از گونه های حیوانی تقریباً از بین رفته بود. پس از آن تجربه دیداری، او به مسکو رفت و توانست در یک ملاقات، وضعیت را به لنین گزارش کند. لنین به وضعیت ناگوار حساسیت نشان داد و قوانین جدیدی برای محافظت از “حوزه های مهم طبیعت” در سراسر کشور به تصویب رساند. به موجب این مصوبه ها قرار شد که ظرف سه دهه، حدود سی میلیون هکتار از قله های قفقاز و آتشفشانهای کمچاتکای اقیانوس آرام در یک سیستم از ۱۲۸ منطقه محافظت شود. تنها موارد استثنائی دسترسی دانشمندان و محیطبانان به منطقه آزاد بود.
هم چنین در دوره لنین افرادی فرصت یافتند که در حوزه محافظت از محیط زیست، پژوهش هایی نیز انجام بدهند. دو تن از اکولوژیستهای برجسته شوروی ان. ای. وویلوف، و وی. آی. اورونوفسکی دراوایل دهه۱۹۲۰ زیر چتر حمایتی لنین و بعد بوخارین، کوششهایی برای محافظت از محیط زیست انجام دادند. این در شرایطی بود که هنوز در دنیای سرمایهداری غرب هیچ اقدام جدی برای مقابله با تخریب محیط زیست انجام نمیگرفت.
نیکلای بوخارين
یکی از چهره های رهبری حزب بلشویک که به حفظ محیط زیست توجه خاص داشت و در این زمینه صاحبنظر بود و در کنفرانس علمی حفاظت از محیط زیست در لندن نیز شرکت کرده بود، نیکلای بوخارین، عضو کمیته مرکزی حزب، سردبیر رونامه پراودا و رئیس کمینترن بود.
توانایی های علمی این نظریهپرداز برجسته حزب، توسط لنین ستایش می شد، به طوری که لنین او را “سوگلی انقلاب”، “بزرگترین نظریه پرداز” و “فرزند طلایی انقلاب” خوانده بود. بوخارین تالیف های متعددی دارد. در فصلی از کتاب اش در باره ماتریالیسم تاریخی: یک سیستم اجتماعی (۱۹۲۱)، زیر عنوان “تعادل میان جامعه و طبیعت” فرایند مادی دگرگشت (متابولیسم) میان جامعه و طبیعت را با نگاهی به روابط بنیادین میان محیط و سیستم، که میان شرایط خارجی و جامعه انسانی قرار دارد توضیح داده است. او تحلیل های خود را بر اساس مفهوم “متابولیسم میان طبیعت و جامعه” مارکس قرار داد.
در فوريه ۱۹۳۷ نيکولای بوخارين، به دستور استالين بازداشت و به زندان لوبيانکا افکنده شد. او جز در هنگامی که به اتاق بازجوئی برده می شد، در سلول کوچکی محبوس بود که با يک لامپ روشن می شد. بوحارين جز چندگاهی که سلولش را با يک خبرچين شريک بود، ماه ها در تنهائی به سر می برد. به مدت بيش از يک سال در انتظار محاکمه و اعدام احتمالی و در هراس از سرنوشت خانواده اش سر کرد.
بوخارين در دوره زندان با نگارش چهار دست نوشته در اندازه های کتاب با نوميدی دست و پنجه نرم کرد، اين کتاب ها که عمدتأ شب ها نوشته می شد (بازجوئی ها بيش از پيش وقت روزهای او را می گرفت) شامل يک رمان (چگونه اين همه آغاز شد)، يک کتاب شعر (دگرگون ساختن جهان)، رساله ای در باره سوسياليسم (سوسياليسم و فرهنگ اش) و يک اثر فلسفی ـ نظری همه جانبه (اسليمی های فلسفی) می شد. فقط استالين و معدودی از زندان بان از وجود اين چهار دستنوشته اطلاع داشتند. بوخارين که بو برده بود احتمالأ اعدام می شود، سخت جنگيد تا دستنوشته ها را حفظ کند، نامه هائی به استالين فرستاد و از او خواهش کرد، ولو قرار باشد جان او را بگيرند، اين دستنوشته ها از نابودی نجات يابد. دست آخر استالين دستنوشته ها را نسوزاند. اما در عوض آن ها را به بايگانی شخصی خود سپرد. اين دست نوشته ها فقط در اواخر دهه ۱۹۸۰ کشف شد. وجود اين دست نوشته ها، نخستين بار در سال ۱۹۸۸ توسط يکی از مشاوران گورباچف براستيون کوئن فاش شد. با اين همه کوئن تا سال ۱۹۹۲ نتوانست برنسخه های دستنوشته ها دست يابد.. چندی نگذشت که هم چگونه اين همه آغاز شد و هم اسليمی های فلسفی به روسی انتشار يافت.
بوخارين معتقد است که اسليمی های فلسفی مهمترين و پخته ترين اثر فکری اوست. بوخارين در اين اثر می کوشد فلسفه را از ديدگاه ماده باوری ديالکتيکی و پيشرفت علم از نو ارزيابی کند. مقصود اين است که مارکسيسم انسان مدارانه و به لحاظ فلسفی پيشرفته تر بنا کند که بر ماترياليسم مارکس استوار باشد تا از پاره ای از عناصر حام تر و زمخت تر ماترياليسم مکانيکی گذر کند. از نظر بوخارين، چنان که در اسليمی های فلسفی اشاره می کند، بنياد نهائی ماترياليسم باوری را بايد در اکولوژی و در نظريه برخاسته از ديدگاه وی، ای ورنادسکی در باب “زيست کره زمين” يافت که “سرشار از حيات بی نهايت متنوع و از کوچکترين موجودات ذره بينی در آب، بر روی زمين و در هوا تا موجودات انسانی است. برخی از مردم تصويری از غنای گسترده اين شکل ها يا مشارکت شان در فرآيندهای فيزيکی و شيميائی طبيعت ندارند.” بوخارين به سخن خود ادامه می دهد:
” انسان ها هم فرآورده طبيعت اند و هم جزئی از آن؛ اگر هنگامی که هستی اجتماعی انسان ها به حساب نمی آيد (اين هستی را نمی توان برانداخت!) شالوده زيست شناختی داشته باشد؛ اگر اوج های طبيعت و فرآورده های آن باشند؛ و اگر درون طبيعت به سربرند (هرقدر هم ممکن است براثر شرايط اجتماعی و تاريخی ويؤه زندگی و به اصطلاح “محيط هنری” از طبيعت جدائی گزيده باشند) ، آن گاه چه چيز اين واقعيت شگفت آور است که انسان ها در ضرباهنگ طبيعت و چرخه های آن شريک اند.”
با اعدام بوخارين که با تصفيه برخی از بزرگترين اکولوژيست های روسی همراه بود، اکولوژيکی مارکسيستی عمدتأ در درون مارکسيسم از ميان رفت. از اين رو سرنوشت بوخارين را می توان به عنوان نماد فاجعه بزرگی گرفت که برانديشه اکولوژيکی مارکسيستی پس از مارکس گذشت.
استالین درمقابل طبیعت
با مرگ لنين در سال ۱۹۲۴ و پيروزی استالين، طرفداران حفاظت محيط زيست به سبب “بورژوا” بودن مورد حمله قرار گرفتند. در دوره استالین فاجعهبارترین تخریبهای زیست محیطی در شوروی و کشورهای اقماری رخ داد. در همین رابطه کریس ویلیامز مینویسد: “نفی ضرورتهای زیستمحیطی شوروی به عنوان یک سیاست واحد از رهبری لنین تا فاجعه چرنوبیل، در یک خط ممتد و صریح ارائه شده است. در حالیکه سالهای اولیه حکومت شوروی را باید متفاوت از تصویر کلی نادیده گرفتن محیط زیست در نظر گرفت که منجر به آلودهگی وحشتناک و جنایات زیستمحیطی شد. اتحاد جماهیر شوروی زیر رهبری لنین در اوایل دهه ۱۹۲۰ با مجموعهای از سیاستهای پیشرو در زمینههای زیستمحیطی، آموزش، تحقیقات و حمایت از نظریهپردازان مدافع محیط زیست، مشخص میشد”.
برخی از بدترین فجایع زیستمحیطی در جهان در زمان حاکمیت استالین رخ داد. از جمله: تخریب دریای آرال بین قزاقستان و ازبکستان و از بین رفتن چندین شهر به دلیلِ آلودگی.
بوم کشی در اتحاد شوروی
در اوایل دهه۱۹۸۰ اطلاعاتی از اتحاد جماهیر شوروی و اروپای شرقی به بیرون درز کرد که کشورهای سوسیالیستی نه تنها از بحران های زیست محیطی مصون نبوده اند، بلکه در مواردی حتی فاجعه آفریده اند که ابعاد آن از سطح شهر و کشور نیز فراتر رفته است.
دولت شوروی به طور نظاممند، حفاظت از محیط زیست را فدای اهداف اقتصادی خود کرد. برای آنها آلودگی محیط زیست، از بین رفتن زیست بوم های طبیعی، تخریب منابع زیر زمینی، آلودگی آب و هوا، و ِ مدیریت دفع زباله های جامد و خطرناک، در اولویت نبود. به ویژه پس از پایان جنگ جهانی دوم، تخریب طبیعت و ویرانی زیست بوم های طبیعی، شدت گرفت. طرح های بلندپروازانه استالین برای دگرگونی طبیعت و تخریب جنگل ها به منظور گسترش مناطق صنعتی، عمدتاً توسط افرادی همچون ترفیم لیسنکو که در پروژه هاشان کمترین توجهی به حفاظت از محیط زیست، وجود نداشت، به اجرا در می آمد. برای نظام استالینی آنچه مهم و حیاتی بود نخست نمایش دادن پیشرفت های اقتصادی سوسیالیسم در برابرکاپیتالیسم، و در مرحله بعد، گسرتش توان نظامی خود برای مقابله با دشمنان سوسیالیسم در جهان بود.
گزارش الکيس یبلوکوف از شوروی
الکيس يبلوکوف، شخصیت مطلع، برجسته و پدر بوم شناختي روسيه که با سازمان بلونا Bellona )) برای پاکسازی محیط زیست کار مي کرد تا از عملیات تخلیه مواد رادیو اکتیو در قطب شامل در دوره جنگ سرد پرده بردارد، در توصیفی تکاندهنده از وضعیت اکولوژیک و زیست محیطی شوروی می نویسد: “کاتالوگ زباله های تخلیه شده توسط شوروی در دریا، شامل حدود ۱۷۰۰۰ کانتیرن زباله های رادیو اکتیو، ۱۹کشتی با ضایعات رادیو اکتیو، ۱۴ راکتور هسته ای، از جمله پنج مورد آن که هنوز شامل سوخت هسته ای است؛ ۷۳۵ قطعه دیگر از ماشین آلات سنگین آلوده به رادیواکتیو و زیردریایی هسته ای K27- با دو راکتور بارگیری شده با سوخت هسته ا ی است.”
اتحاد شوروی طی دوران رکود اقتصادی، در دهه ۷۰ و اوائل دهه ۸۰ زوال عمومی شرايط محيط زيست را نيز تجربه کردالکسی يبلوکوف در سال ۱۹۹۰، دو مورد را نقل می کند تا اثر فاجعه باری را که آلودگی بر سلامت انسان داشت، نشان دهد:
۱. در شهر کاراباش (واقع در منطقه چليابينسک، اورال)، جائی که ميزان آلاينده های زيان آور از دودکش های ذوب و تصفيه مس به سرانه ۹ تن در سال می رسد، نيمی از جوانان در سن سربازی به علت وخامت سلامت خود جهت گزينش برای انجام خدمت سربازی مناسب نيستند.
۲. در بخش کرسنودارمناطقی از کشت برنج وجود دارد که در اين مناطق استفاده شديد از سموم آفت نباتی چنان آثاری برسلامت افراد گذاشته است که حتی يک جوان را نيز نمی توان برای خدمت وظيفه قبول کرد. در برخی از دهمده های کشاورزی آن ناحيه، سرطان تنها عامل مرگ است”
چرنوبیل
فاجعه هسته ا ی چرنوبیل که باعث پخش مواد رادیواکتیو در محدوده ۳۰ کیلومتری اطراف نیروگاه و غرب شوروی شد و بخش های وسیعی از خاک شوروی و اروپا را آلوده کرد، در واقع نمادی از فاجعه زیست محیطی بزرگتری بود که در جامعه شوروی وجود داشت. میخائیل گورباچف در مقاله ای که در سال ۱۹۸۷در باره پیشنهاد اتحاد جماهیر شوروی برای سیستم جامع امنیت بین المللی ارائه داد، نوشت: “آن ها می گویند که یک خار از تجربه، به ارزش یک جنگل کامل از دستورالعمل ها ست. برای ما، چرنوبیل مثل يک خار بود”.
انفجارهای دیگر
قبل از حادثه چرنوبیل فاجعه خسارت بارتر دیگری نیز در سال ۱۹۵۷ رخ داد که کمتر در باره آن گفته و نوشته شده است. فاجعه هسته ای کیشتیمKyshtym )) در ۲۹ سپتامبر ۱۹۵۷ در کارخانه مایاک و در تأسیسات تولید پلوتونیوم روسیه برای سلاح های هسته ای و بازیافت سوخت هستها ی اتحاد جماهیر شوروی، رخ داد. این فاجعه در مقیاس جهانی انفجارها که از یک تا هفت درجه بندی شده در سطح شش قرار داشت. هفت بزرگترین و یک کوچکترین میزان سطح انفجار است. این رویداد در شهر اوزورسک، در استان چلیابینسک، شهری دورافتاده در اطراف کارخانه مایاک اتفاق افتاد. ذرات رادیواکتیو آن، در شعاعی بیش از بیست هزار مایل مربع امتداد یافت و به مناطقی رسید که حداقل دویست و هفتاد هزار نفر زندگی می کردند. انفجار در یک مخزن ذخیره سازی زباله اتمی رخ داد و در پی آن مواد رادیواکتیو در سراسر حومه شهر فوران کرد. کل تابش انباشته شده در منطقه با یک میلیارد کوره، بیست برابر آلودگی تولیدشده در انفجار چرنوبیل بود. توماس کوکران Cochran Thomas )) از شورای دفاع از منابع طبیعی ایالت متحده در پی مطالعات خود در باره این حوادث به این نتیجه رسیده است که: “این نقطه باید آلوده ترین جای کره زمین باشد. طنز تاریخ اینکه تسلیحات هسته ای اتحاد جماهیر شوروی، نه به دشمنان خود در خارج، بلکه به شهروندان در خانه خودخسارت وارد آورده است”.
دریاچه اتمی
دریاچه آرال چهارمین دریاچه بزرگ به محل تخلیه سلاح های بیولوژیکی و صدها میلیون تن مواد زائد رادیواکتیو بوده است. با این مصیبت بزرگ زیست محیطی، محصولات غذایی آلوده، بیماری زا، و نوزادان تغییرشکل یافته و دارای نقص عضو، گسترش یافته است.
وسعت این دریاچه در۵۰ سال گذشته، ۸۸ درصد کاهش یافته است، و هر سال تابستان نیز بر شدت این کاهش، افزوده می شود. آب دو رودخانه بزرگی که دریاچه را تغذیه می کردند در زمان شوروی سابق برای آبیاری کشت و زرع گسترده پنبه، منحرف شد. مونیاک Munyak ) ) در ازبکستان زمانی بندری شلوغ در دریای آرال بود که در آن۵۰۰ کشتی ماهی گیری سالانه ۳۰۰۰۰ تن ماهی صید می کردند. اکنون قایق های ماهیگیری در اطراف دیگر در شن و ماسه باقی مانده اند. امروز برای رسیدن به دریا ، باید بیش از ۱۰۰ مایل از مونیاک سفر کرد. باورش سخت است که این فاجعه جهانی ـ که قرن ها رخ نداده بود ـ در یک نسل اتفاق افتاد. زیرا اکنون “طوفانهای گرد و غبار نمک سمی”، باقی مانده از مصرف DDT که مدتها در شوروی برای سمپاشی محصولات پنبه ای به کار برده می شدند موجب فرسایش و آلودگی گسترده را تهدید می کند.” منطقه ای به مساحت سه میلیون هکتار شده است که سلامتی مردم محلی را تهديد می کند.
ناحیه سمی پالاتینسک Semipalatinsk )) در شرق قزاقستان محل آزمایش های بیش از۶۰۰ سلاح هسته ا ی شوروی سابق در سالهای ۱۹۴۹ و۱۹۹۰ بوده است. وضعیت سلامتی مردم در این منطقه واقعاً تکاندهنده است. سرطان پنج برابر بیشتر از حد متوسط ملی، و نقص زایمان، سه برابر میانگین ملی است. نوزادان و حیوانات با نقص عضو و ناهنجاری های وحشتناک دیگری متولد می شوند. کودکان اغلب عقب مانده ذهنی هستند و “سندرم داون” در بین ایشان شایع است. تقریباً تمام کودکان از کم خونی رنج می برند. بسیاری از مردان جوان ناتوان هستند. بسیاری از زنان جوان هم می ترسند باردار شوند که مبادا نوزادان نارس به دنیا بیاورند.
سلاح های بیولوژیک
خشک شدن دریای آرال خطر دیگری را نیز به وجود آورده است. در سال ۱۹۵۴ اتحاد جماهیر شوروی تأسیسات آزمایشگاهی تسلیحات بیولوژیکی و میکروبی موسوم به Aralsk7- ُ را در جزیره وزرژدنیا و در همسایگی جزیره کمسومولسکایا احداث کرد. شوروی این مکان را از سال ۱۹۴۸ گسترش داده و به آزمایشگاه سلاحه ای میکروبی تبدیل کرده بود. تولید سلاح های بیولوژیک در اتحاد جماهیر شوروی از دهه۱۹۲۰ توسط ارتش سرخ آغاز شد. از آن زمان، این مکان که برای آزمایش های سلاح های میکروبی انتخاب شده بود در بین سالهای ۱۹۵۴ تا ۱۹۹۲ مکانی فوق محرمانه و آزمایشگاهی برای سلاحهای شیمیایی از جمله انترکس، طاعون، تیفوس، تب مالت، تب خرگوشی و سرخک محسوب میشد. با ساخت سد در مسیر رودخانه هایی که تأمین کننده آب دریای آرال بودند و در پی آن، عقب نشینی آب، از سال ۱۹۶۰ مساحت این جزیره که حدود دویست کیلومتر مربع بود رو به افزایش گذاشت. به ناچار فعالیت در این جزیره که به عنوان “جزیره قیامت” از آن یاد می شود در سال ۲۰۰۱ متوقف شد. اما کاهش آب و خشک شدن جزیره ادامه یافت. پس از این رخداد، خطر از بین نرفته است. اکنون این نگرانی و تهدید وجود دارد که مواد کشنده باقیمانده در خاک این جزیره توسط موشها، سارقان، و حتا تروریست ها به نقاط دیگر منتقل شود.
بحران های زیست محیطی در اردوگاه شرق
در سال ۱۹۸۵ غلظت دی اکسیدگوگرد در این مناطق بیش از پنجاه درصد گزارش شد. به طوری که منطقه ای به نام “مثلث سیاه“ که شامل چکسلواکی، لهستان و آلمان شرقی بود تا سال ۱۹۹۳ هم، جزو آلوده ترین مناطق روی زمین شناخته می شد. در سراسر اروپای شرقی و اتحاد جماهیر شوروی، آلودگی شدید باعث تأثیرات فاجعه بار بر منابع طبیعی، اقتصاد ملی و سلامت عمومی شده است. در لهستان، نیمی از آب رودخانه، حتی برای استفاده صنعتی هم مناسب نیست، چه برسد به مصارف انسانی! به علت غلظت گسترده فلزات در خاک، شصت درصد کل مواد غذایی تولیدشده در منطقه کراکوف Krakow)) بی ثمر است. همچنین در منطقه صنعتی کاتویسه Katowice)) در چهل کیلومرتی غرب کراکوف، دو سوم از تمام کودکان ده ساله از ناتوانی های ذهنی یا جسمی ناشی از آلودگی رنج میبرند. برخی از دانشمندان لهستانی حتا نگران بودند تا سال۲۰۰۰، نوعی از سرطان مربوط به آلودگی در میان یک چهارم کل جمعیت کشور گسرتش یابد. هزینه های اقتصادی بحران زیست محیطی لهستان، بالغ بر ده درصد درآمد ناخالص ملی سالیانه این کشور است. آمار تکاندهنده و تقریباً غیرقابل تصور از بحران زیست محیطی در لهستان ممکن است مبالغه آمیز به نظر برسد. اما، این وضعیت در واقع نماينده فاجعه باری از کل بلوک شوروی سابق است.
موفق نشان دادن اقتصاد سوسياليستی
یکی از دلايل بی توجهی کشورهای سوسیالیستی سابق از جمله شوروی به مشکلات زیست محیطی آن بود که حزب کمونیست برای موفق نشاندادن اقتصاد سوسیالیستی، ضرورت های علمی، قوانین و مقررات مربوط به حفاظت از محیط زیست را نادیده می گرفت. قدرت سیاسی و قانون در انحصار دولت و زیرکنترل تنها حزب حاکم قرار داشت. قصد آنها صرفاً موفق نشان دادن حزب و سوسیالیسم در داخل و در سطح بین المللی بود. در حالیکه رعایت اقدامات ضروری حفاظت از محیط زیست ممکن بود موجب کاهش تولید صنعتی و حتا از دست رفنن اشتغال شود که در نتیجه، کارآیی ادعایی، زیر پرسش قرار می گرفت. در نتیجه، مشکلات زیست محیطی، آگاهانه به حاشیه رانده می شد، و در زمانه ایی به طور کامل نادیده گرفته شد.
منابع
۱. اکولوژی مارکس، ماترياليسم و طبيعت نوشته جان بلامی فاستر ترجمه اکبر معصوم بيگی
۲. سوسوسياليسم و محيط زيسـت از نظر تا عمل نوشته کاظم علمداری
۳. زمين، سياره آسيب پذير نوشته حان بلامی فاستر ترجمه محسن صفاری